هایکو . کازینو . دوچرخه سواری . پسرکوچولو . ۲۳ ام .
دختری با طعم سیگار ، چتر بسته، ازگوشه کنار فریبنده ای ، قدم میزد (((((((:
انقد عاشقِ رامسر شدم ((: تهش طرحم رو رامسر نزنم خیلی عه ((:
قبلنا فک میکردم حوصله ازدواج ندارم سخته ک یکی رو واس کل زندگیم باهاش باشم و اینا . اخیرا فمیدم حوصله رل هم ندارم . دیروز متوجه شدم حتی دوست معمولیم رو هم نمیتونم نگه دارم://////
واو . ۱۸ روزه ک بیمارستان میرم ینی ((=؟ البته با گان و دو عدد ماسک و عینک و مخلفات (((= .
فقط اومدم ثبت کنم اولین روزِ بیمارستان رفتنَم رو [: حتی از بهتر هم بهتر بود . به وقتِ رامسرِ دلبندم.
خیلییی مقاومت کردم تا الان که بزارم اندک مایه ای پول تو حسابم بمونه . اونم بخاطر اینک واسش زحمت کشیدم کلی |: اما وام رو بریزن ، سه سوته خرجه ینی |||||: