صبورم..در باره دیگران قضاوت نمیکنم ...ساده می نویسم..ساده بیان میکنم...واما....قلمرو خداوند، درون م.. بیشتر
یا حق
تا پرچم من عشق و مرام تو خداییست
تسلیم نگاه تو شدن عینِ رهــــايىست
پرنده نیستم
اما نیک می دانم چه شوقی دارد، پرواز
وقتی عشق همسفرت باشد
آسمان مرکبت
و آزادی مقصدت
باز هم تکرار می کنم
« پرواز را بخاطر بسپار»
« پرنده مردنی است
من که با بویِ گُلی می رقصم
تو که با شعرِ تری می رقصی
باید از نو بنویسیم که آوازِ قناری ها را
مثلِ اندیشه یِ خود می دانیم !
و بگوئیم که ما آزادیم
و برایِ دلِ خود
همچنان می رقصیم !
چون شکیبا هستیم
و پذیرایِ بهارانِ خدا می باشیم
تا دل انگیزترین گُلها را
با لبِ خویش ببوسیم
و سپس
با همین زورقِ بشکسته ی خویش
....................... دل به دریا بزنیم !
می شوم بمبِ خیال
تا به پرواز درآید مرغی
یا که از خوابِ خوشِ خرگوشی
همه یِ آبادی
زیرِ انبوهِ علف برخیزند
و تبسّم بنشیند به لبی !
تا بفهمند که شب هایِ وصال
.................. صبحِ زیبا وُ قشنگی دارد !