ای پادشه خوبان!
داد از غم تنهایی...
دل بی تو به جان آمد،
وقت است که بازآیی...
امیدوارم سال های بعد، به خاطر تصمیمایی که این روزا برای زندگیم گرفتم، پشیمونی سراغم نیاد!
ای در دلم نشسته!
از تو کجا گریزم ؟...
خوبه که آدم بتونه احساساتشو کنترل کنه...
خیلی وقته دارم تمرین میکنم...
شایدم به قول مائده من غیر طبیعی أم !
مگه میشه آدم دلش واسه هیش کی نلرزه؟!
اینجا مینویسم که ثبت بشه..
آدما از کجا بدونن تو دل من چی میگذره؟! از کجا بفهمن من با یه کلمه حرفشون میشکنم، خرد میشم، بغض میکنم، اشک میریزم؟! وقتی همیشه سکوت کردم و چیزی از احساساتم بروز نمیدم، از کجا باید منو بفهمن؟!
الان دیگه حق میدم به مائده که بهم بگه غیر طبیعی!
اولش خیلی ناراحت شدم، دلم واقعا شکست!
اما بعد با خودم گفتم چرا ناراحت شدی؟! مائده همون کسیه ک ده ساله باهاش دوستی،یه دوستی عمیق و صمیمی، ولی هیچی از تو نمیدونه!یعنی چیزی بهش نگفتی هیچ وقت! هیچ وقت باهاش درد و دل نکردی، از گذشتت، احساسات و .. هیچی نمیدونه...پس حق داره فک کنه دلت از سنگه!
دیگه از دست مائده ناراحت نیستم، ولی از خودم چرا!
از عصر که با مائده حرف زدم این بغض لعنتی توی گلوم بود، بحث آخر شبمم دامن زد بهش...
خیلی سردرگمم...اگه قلب من از سنگه پس این اشکایی که بی وقفه از چشام میریزه، واسه چیه؟!
من گفتم خوبه که آدم احساساتشو کنترل کنه!
ولی باید منتظر هر حرفی از آدمای زندگیش باشه، و هر حرفی که بهش زدن ناراحت نشه، و مثه دیوونه ها اشک نریزه...!
خیلی سردرگمم...
خیلی سردرگمم...
دوستام برام مهمن...دوست ندارم از دستم ناراحت بشن😔
هرچه به گِرد خویشتن می نگرم در این چمن
آیینهی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان...
برنامم این بود که تا صبح گریه کنم😂
ولی حسابی خوابم میاد😁
دله دیگه،عقل و منطق که سرش نمیشه...
مثه بچه ها بهونه میگیره...
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو...
زخمه دگر چرا زنی صید به خون تپیده را ؟!
#حافظ