تن چیست که با خاک برابر نتوان کرد؟
از کوتهی ماست که دیوار بلندست
کوته بود از دامن عریانی مجنون
هر چند که دست ستم خار بلندست
غافل کند از کوتهی عمر شکایت
شب در نظر مردم بیدار بلندست
هرچند زمینگیر بود دانه امید
دست کرم ابر گهربار بلندست
صائب ز بلند اختری همت والاست
گر زان که ترا پایه گفتار بلندست
سلام صبح و روز آدینه تا ن بخیر و شادی و سلامتی. روز خوبی درکنارخانواده محترمان داشته باشید
امروز پنجشنبه ای دیگر است
و دلخوشند به این پنجشنبه ها
به یک فاتحه، یک صلوات، یک خدا بیامرزدش
همین ها برایشان یک دنیاست در آن دنیا…
شادی روح رفتگان، فاتحه و صلوات
جایشان خالی است … بیشتر از هر زمان دیگری … دلمان برایشان تنگ است … دوست داشتیم بودند و میدیدند … میگفتند و میگفتیم … میخندیدیم و میخندیدند … گریه میکردیم و گریه میکردند …، اما … قافله عمر زود میگذرد.
صدای زنگ جرس هر بار درب خانه کسانی را میزند و عدهای را با خود برده و داغ نبودن پدر، مادر، همسر، خواهر، برادر، دوست و … را بر دل ساکنین مینهد؛
و در این میان چه زیباست رسم پنجشنبه آخر سال … وعده ملاقات با یاران نهفته در زیر خاک … یارانی که شاید زمانی دور یا نزدیک در کنارمان بودند، اما اکنون جز خاطرهای از آنان باقی نیست.
رسمی قدیمی که شاید رنگ و بوی گذشتهها را نداشته باشد، اما همچنان باقی است.
سلام صبح پنجشنبه بخیر دوستان آخر هفته دیگه از راه رسیده و منتظره تا اونو با عشق و شادی و لذت پر کنید